موقع عملیات خبرم کنید
دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بود، اما بیشتر وقتش توی جبههها صرف میشد. یه روز که برای امتحانِ «آناتومی گردن» از جبهه اومده بود، استاد یکی از رگهای گردن رو به دانشجوها نشون داد و پرسید این چیه؟ محمد با اینکه سر کلاسها حاضر نشده بود، جواب استاد رو کامل داد و برای همه ثابت شد که ضریب هوشی بالایی داره. به همین خاطر بود که یکی از استاداش زنگ زده بود به مسئول گردان بهداری و گفته بود: "اگه این پسر مثل بقیهی دانشجوها سر کلاس حاضر بشه، میتونه یکی از نوابغ پزشکی باشه." اصرار فرماندهی گردان فایده نداشت و محمد قبول نمیکرد برگرده دانشگاه؛ تا اینکه فرمانده تیر خلاص رو زد و گفت: "مگه مقلّد امام نیستی؟ طبق فتوای امام، جنگ واجب کفائیه و منم نیرو به اندازهی کافی دارم؛ اما درس خوندن برای تو واجبه." محمد که دیگه دلیلی برای امتناع نداشت گفت: "باشه، فقط باید قول بدید موقع عملیات خبرم کنید.
منبع: خبرگزاری دانسجویان ایران
درباره این سایت